هنگامی که افراد خسیس اجازه نمیدهند تا افکار و ایدههای شما به مرحله اجرا برسند، شما چه کاری میتوانید انجام دهید؟
وقتی در ماه فوریه اعلام شد شرکت دل قصد دارد با مبلغی معادل ۴/۲۴ میلیارد دلار کارخانه خود را به بخش خصوصی واگذار کند، مایکل دل، موسس و مدیرعامل شرکت «دل» در بیانیهای اعلام کرد که این تصمیم بخشی از استراتژی شرکت برای ادامه «اجرای استراتژی بلند مدت شرکت و تمرکز بر ارائه خدمات بهتر به مشتریان به عنوان یک بنگاه خصوصی است.»
می توان گفت که این قرارداد برای شرکت دل بسیار ضروری بود تا آنها بتوانند با فراغ بال استراتژیهای خود را تقویت کرده و سود خود را با کسبوکار اصلی خود در بخش کامپیوترهای شخصی(PC) که به واسطه محصولات خلاقانه اپل به شدت آسیب دیده بود، احیا کنند.
در شرکتهای بزرگ، فارغ از نوع صنعت، ایجاد تغییرات مخرب فقط به خاطر کمبود بودجه نیست. بسیاری از این شرکتها با داشتن بودجههای اضافی میتوانند خود را از شرایط بحرانی خارج کنند. مساله بر سر طرز فکر و نحوه ارائه نوآوری است.
هیلاری گیلز، استادیار حسابداری و کنترل موسسه INSEAD، در مقالهای با عنوان «آیا محافظه کاری در حسابداری مانع نوآوری میشود؟» یادآور شده شرکتهایی که محافظه کاری بیشتری به خرج میدهند، از نوآوری کمتری هم برخوردارند، زیرا جلوگیری از ضرر و زیان بیشتر، از الزامات حسابداری است. هیلاری معتقد است «از اصول محافظه کاری حسابداری شناسایی ضرر و زیان به محض بروز آن و تاخیر در تایید سود تا زمانی است که بتوان درآمدهای به وجود آمده را مطالبه کرد.»
هیلاری در ادامه میافزاید: «اثرات منفی محافظه کاری بر فعالیتهای نوآورانه هنگامی بروز پیدا میکند که فشار از جانب سرمایهگذاران بنگاهی کوتاه مدت بیشتر میشود.»
دیدگاه بلند مدت
به گفته هال گریگسن، استاد ارشد رهبری و نوآوری در INSEAD، فشاری که برای مواجهه با اهداف فصلی و سالانه مالی وجود دارد، بسیار شدید است، اما این فشارها مانع کار نوآورانی مانند جف بزوس، موسس و مدیر عامل شرکت آمازون نخواهد شد. گریگسن میافزاید «باید به یاد داشت هر نوع ریسکی که روی کارآفرین است، روی بازار فشار منفی وارد خواهد کرد.»
او در ادامه میافزاید: «هنگامی که شرکت آمازون تصمیم گرفت از فعالیت صرف در فروش کتاب به ایجاد انبارهای بزرگ برای نگهداری اجناس دیگری به جز کتاب روی آورد، همگان فکر کردند موسس آمازون یک فرد احمق است که میخواهد این حجم از پول را در این کار سرمایهگذاری کند. اما ما میدانیم که این کار او جواب داد.»
این کار باعث شد تا سود شرکت آمازون از ۸/۱۴ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۷ به ۴۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۱ افزایش یابد که نشان دهنده مزایای رویکرد بلند مدتی است که بزوس همیشه در مورد آن صحبت میکند. بزوس هر ساله نامه شرکت به سهامداران در سال ۱۹۹۷ را در گزارش مالی سالانه خود لحاظ میکند تا به آنها یادآوری کند «این همه سود فقط به خاطر داشتن رویکرد بلندمدت است.» در میان نکات زیادی که بزوس در آن نامه یادآور شده بود، میتوان به این نکته اشاره کرد: «ما همچنان در پرتو ملاحظات مدیریتی بلند مدت بازار، به جای توجه به سودآوری در کوتاه مدت یا واکنشهای کوتاه مدت وال استریت، به تصمیمات سرمایهگذاری خود ادامه میدهیم.»
نوآوری با مثال
هیلاری در تحقیق خود عنوان کرده بود «گردشهای مالی به وجود آمده با نوآوری در شرکتهایی که حسابداری محافظه کارانه دارند، افقهای کوتاهتری دارد. همچنین تاثیرات منفی محافظه کاری حسابداری وقتی بیشتر بروز میکند که شرکتها در صنایع بدعتآمیز فعالیت میکنند.»
هیلاری در ادامه میگوید: «برای تشویق نوآوری، حسابداری باید بتواند میزان تحمل شکست را در مراحل ابتدایی پروژههای پر خطر، تسهیل کند. این موضوع هنگامی برجستهتر خواهد بود که مدیران برای ارائه سریع نتایج کاری، تحت فشار زیادی باشند.»
در این صورت، مدیران عامل و مدیران ارشد مالی باید درسهای زیادی از شرکت آمازون بیاموزند. جسارت بزوس در اتخاذ رویکردی بلند مدت در صنعتی نوآورانه مانند آنچه آمازون در آن فعالیت میکند، اثرات منفی حسابداری محافظه کارانه بر نوآوری را به حداقل رسانده است. گریگسن در ادامه میافزاید: بارها اتفاق افتاده که یک مدیر ارشد مالی میگوید «هزینه نهایی تجهیزات ما میتواند بسیار کمتر از کل هزینه سرمایهگذاری جدید باشد. بنابراین، من با استفاده از منطق هزینه نهایی میگویم که در این کار سرمایهگذاری نکنید.» اما نتیجه این توصیه این است که کارخانه آن چیزی را که میتوانست در دراز مدت به کاری پرمنفعت تبدیل شود، از دست میدهد.
آیا نوآوری آموختنی است؟
گریگسن در کتابش تحت عنوان «دی انای نوآوران»، مثالی از مایک کولینز، بنیانگذار گروه سرمایهگذاری «Big Idea Group» ارائه میکند. در این شرکت، مایک از استخدام یک مدیر ارشد مالی سخن به میان میآورد تا مطمئن شود تصمیمات مالی کارخانه صحیح هستند. مایک میگوید در هنگام ورود او به سیستم، مهارتهای نوآوری مدیران مالی در حد صفر بوده است. اما در یک دوره زمانی ۹ تا ۱۲ ماهه، تنها با حضور در کنار افرادی که متفاوت فکر و عمل میکردهاند، مهارت خلاقیت افراد تا ۳۵ درصد افزایش یافته است.
اما نکته این است آن دسته از مدیران ارشد مالی که در شرکتهایی کار میکنند که فرهنگ نوآورانه ندارند، چه باید بکنند؟
گریگسن معتقد است «مدیران باید بتوانند تصمیمات مالی مناسبی در شرکتها اتخاذ کنند تا بتوانند نوآوری را افزایش دهند. من هر روز بین ۴ تا ۵ دقیقه وقت خود را صرف نوشتن سوالات ضروری میکنم. همین کار باعث به وجود آمدن سوالات و راهحلهای جدید میشود. من به مکانهایی فکر میکنم که میتوانم در آنجا از نزدیک مشاهداتی داشته باشم. این مشاهدات میتواند در زمینه مسائل گوناگون، افقهای تازهای در اختیار من بگذارد. همچنین با شناسایی چند نفر در بیرون از محیط کار، سعی خواهم کرد از نظرات آنها در حل مساله آگاهی شوم. اگر من این کارها را انجام دهم و سپس پس از ۴ یا ۵ هفته تیم ارشد اجرایی شرکت را ملاقات کنم، اصلا از این بابت که کارمندان حسابداری کاملا متحول شدهاند متعجب نخواهم شد.»
نویسنده: آلوین لی
مترجم: مهرداد واشقانی فراهانی
منبع: Knowledge INSEAD
دنياي اقتصاد