نرم افزارحسابداری صدگان

تفاوت رئیس با رئیس

0 486

حسابداراپ

دکتر رسول رمضانیان

کارآمدی و رشد یک سازمان بسیار وابسته به انگیزه‌های رییس آن سازمان است. در این یادداشت به بررسی تفاوت بین ریاست دولتی و ریاست در بخش خصوصی می‌پردازیم. 



در بخش دولتی انگیزه‌های فردی به طور معناداری متفاوت از انگیزه‌های فردی در بخش خصوصی است و همین تفاوت انگیزه‌های فردی سبب می‌شود که کارآمدی و ایجاد ارزش افزوده در بخش دولتی بسیار پایین‌تر از بخش خصوصی باشد.

روش‌شناسی علوم اجتماعی محاسباتی بر این اساس است که می‌کوشد رفتارهای ماکرو یک سیستم اجتماعی را مبتنی بر انگیزه‌ها و تصمیم‌های میکرو عاملهای انسانی داخل سیستم توضیح دهد.

تفاوت انگیزه‌های فردی روسای بخش دولتی با روسا در بخش خصوصی تاثیری پر رنگ در ناکارآمدی سازمان‌های دولتی دارد. در اینجا، به هفت تفاوت اصلی بین رؤسای بخش دولتی با رؤسا و موسسان کسب و کارهای خصوصی اشاره کنیم.

نحوه برخورد با پول
اولین تفاوت اساسی که می‌توان به آن اشاره کرد در نحوه برخورد این دو نوع ریاست با پول و امور مالی است. رییس بخش دولتی (رییس یک دانشگاه دولتی، رییس اداره مالیات، وزیر یک وزارتخانه، معاون بخش…، شهردار و حتی رییس‌جمهور یک کشور) آموخته است که چگونه پول را خرج کند و این در حالی است که یک صاحب کسب و کار در بخش خصوصی باید بداند که چطور پول را در بیاورد.

روسای بخش دولتی هیچگاه تجربه درآمدزایی نداشته‌اند، آن‌ها بودجه دولتی را که حاصل از پول نفت و مالیات است، (و برای حاصل کردن آن زحمتی نکشیده‌اند) سالانه دریافت می‌کنند و آن را در مجموعه خود خرج می‌کنند. اما مؤسسان بخش خصوصی (برای حفظ بقا در بازار رقابتی) مهم‌ترین هدفشان آن است که پول در بیاورند و اگر توانایی ایجاد ارزش افزوده و درآمدزایی را نداشته باشند به سرعت حذف می‌شوند.

رییس بخش دولتی همانند یک زن خانه‌دار است که پول را (در قالب مالیات) از همسر خود (در اینجا بخش خصوصی) دریافت می‌کند تا امورات خانه را بگذراند. او هنر خرج کردن پول را آموخته است ولی توانایی درآوردن پول را هیچ‌گاه تمرین نکرده است.

بهینه سازی
دومین تفاوت در نحوه خرج کردن پول است. یک موسس کسب و کار خصوصی از آنجا که خودش پول را درآورده است برای آن ارزش قائل است و می‌کوشد آن را به بهینه‌ترین وجه ممکن خرج کند، اما انگیزه‌ای بدین قوت در یک رییس بخش دولتی وجود ندارد.

رییس بخش دولتی می‌داند که باید تا پایان سال بودجه تخصیص داده شده را به هر شکل ممکن خرج کند تا بتواند برای سال آینده بودجه‌ای به‌‌ همان مقدار از دولت دریافت کند.

یک صاحب کسب وکار در بخش خصوصی اگر پولی را خرج می‌کند تنها با این هدف است که با هزینه آن پول بتواند در آینده درآمد بیشتری حاصل کند، هزینه کردن او یک نوع سرمایه‌گذاری است تا ثروت خودش را زیاد کند، در حالی که چنین انگیزه‌ای برای رییس دولتی وجود ندارد.

رزومه سازی
انگیزه یک موسس کسب و کار آن است که بتواند موسسه خود را در رقابت بازار پیروز کند. او هر روز می‌کوشد که نسبت به روز قبل ارزش افزوده بیشتری فراهم آورد تا بتواند سود بیشتری برای کسب و کار خود جذب کند.

یک موسس کسب و کار، کوتاه مدت نمی‌اندیشد بلکه حاضر است بدون هیچ درآمدی سخت بکوشد، انتظار بکشد و حاصل زحمات خود را بعد از دو تا سه دهه برداشت کند. اما یک رییس بخش دولتی هدفش آن است که رزومه‌سازی کند تا بتواند در طول عمر خود از مدیر یک بخش به معاونت رییس، از معاونت رییس به رییس، از رییس به معاونت وزیر و… ارتقا یابد.

او پذیرفته است که باید در نظام ارزش‌گذاری ترفیع و ارتقا با پرکردن روزمه رشد کند و برای همین مهم‌ترین هدف او رزومه‌سازی است. او نمی‌تواند همانند یک موسس کسب و کار بلندمدت بیندیشد و دست به کارهایی بزند که دو یا سه دهه بعد بازدهی داشته باشند، چون دو دهه دیگر او رییس نیست.

یک رییس بخش دولتی عموماً تزیین‌کننده یک وی‌ترین است، که به چشم بیاید و انگیزه‌ای قوی برای انجام دادن کارهای زیربنایی ندارد، زیرا که نمی‌تواند آن‌ها را در رزومه خود ثبت کند.

پندار سیستم

در اینجا رییس بخش دولتی، همانند یک زن خانه‌دار با عقد موقت می‌ماند که کل پول دریافتی را صرف لوازم آرایش، لباس، خرید پرده، جراحی زیبایی و… می‌کند. چون عقد موقت است، زن انگیزه‌ای برای اینکه پس‌اندازی صورت گیرد تا با شوهرش صاحبخانه شوند ندارد، زیرا که قرار نیست برای همیشه خانم این خانه باشد.

ریسک کردن
صاحب یک کسب و کار در بخش خصوصی برای حفظ بقا در بازار رقابتی ناچار است که ریسک‌پذیر باشد. او باید ریسک کند، محصولات و خدماتی نو در بازار ارائه دهد که چه بسا مورد استقبال مشتریان هم قرار نگیرد و ضرر کند. او اگر ریسک‌پذیر نباشد خیلی زود از رقبایش خواهد باخت.

همین ریسک‌ها است که سبب رشد و جهش کسب و کار او می‌شود و بدون ریسک کسب و کار او همانند آب راکدی خواهد بود که هر روز گندیده‌تر می‌شود.

اما یک رییس بخش دولتی، انگیزه‌ای برای ریسک کردن ندارد. چون او همانند همتای خود در بخش خصوصی، صاحب و مالک بخش و دپارتمان زیرمجموعه خود نیست. اگر در اثر ریسک کردن صاحب یک کسب و کار خصوصی ورشکست کند، در پاسخ به منتقدین خود خواهد گفت: اموال و ثروت خود من بوده است. اما در صورتی که ریسک رییس بخش دولتی نتیجه ندهد منتقدین و رقبای صندلی او بی‌چاره‌اش خواهند کرد. همین نبود انگیزه ریسک کردن در روسای دولتی سبب می‌شود که بخش‌های دولتی هر روز بیشتر بگندند و ناکارآمد‌تر شوند.

اختیار
رییس بخش دولتی خودش برده سیستمی است که در آن کار می‌کند. اگر نیروی کاری به او مراجعه کند و از ناکارآمدی و تضییع حقوق خود شکایت کند، پاسخ او این خواهد بود که من هم مثل شما ناراضی‌ام اما قوانین و آیین‌نامه اینگونه وضع شده‌اند.

این در حالی است که یک موسس بخش خصوصی به معنای واقعی رییس است. او کسی است که خودش سیستم را ایجاده کرده است تا سیستم با ایجاد ارزش افزوده او را ثروتمند‌تر کند.

اگر نیروی کاری گزارش ناکارآمدی به او بدهد، نه تنها همانند روسای بخش دولتی عصبانی نمی‌شود بلکه به نیروی کارش برای این گزارش پاداش می‌دهد و حتمی آیین‌نامه‌ها را تغییر می‌دهد تا سیستم کارآمد شود.

او بر خلاف رییس بخش دولتی نسبت به تضییع حقوق نیروهای کار خود حساس است، چون می‌داند کار کردن همین نیروهای کار است که ارزش افزوده ایجاد می‌کند و سبب ثروتمند‌تر شدن او می‌شود.

شورا‌ها
صاحب و موسس یک کسب و کار خصوصی نیز همانند روسای بخش دولتی شورا برگزار می‌کند، اما هدف او با همتایش بسیار فرق می‌کند.

هدف صاحب کسب و کار از برگزاری شورا با مدیران خود، مشورت کردن برای افزایش کارآمدی و رفع نقص‌های سیستم است، ولی در ‌‌نهایت مسوول تصمیمی که گرفته می‌شود خود اوست زیرا ثروت و سرمایه او است که در صورت تصمیم ناصحیح به خطر می‌افتد.

اما یک رییس بخش دولتی انگیزه‌اش از برگزاری شورا آن است که پشت شورا قایم شود و مسوولیت تصمیم‌هایی که می‌گیرد را به گردن شورا بیندازد. چه بسا حتی با زیرکی شورا را به نحوی اداره کند که در ‌‌نهایت تصمیم شورا‌‌ همان تصمیم از قبل مشخص خودش باشد و تنها کارکرد شورا آن باشد که همه اعضای شورا زیر مصوبات را امضا کنند تا مسوولیت رییس برای پاسخگویی کاهش یابد. اما یک صاحب کسب و کار به دنبال کاهش مسوولیت خود نیست، چون مالک کسب است و معنی ندارد که بخواهد از زیر آن شانه خالی کند.

حقوق
رییس یک بخش دولتی همانند همه نیروهای زیر دست خود یک حقوق‌بگیر است که ماهانه حقوق خود را دریافت می‌کند. او حتی اگر با درایت و شجاعت سبب جهش و رشد مالی زیرمجموعه خود شود سهمی از ثروتی که ایجاد کرده ندارد و باید به‌‌ همان حقوق ماهانه بسنده کند.

روسای بخش‌های دولتی وقتی در هفتاد سالگی، خود را با همکلاسی‌های خود که به عنوان موسس در بخش خصوصی فعال شده‌اند مقایسه می‌کند آنچه می‌فهمند آن است که همه آن رزومه‌سازی‌ها (که عادت روزمه‌سازی با کارنامه بیست، شاگرد اولی و سوگلی معلم بودن شروع شده است) به حقوق بازنشستگی و فراموشی رسیده‌ است، در حالیکه همتایان آن‌ها که در فضای پر تنش و پر ریسک بازار دوام آورده‌اند مالکان و صاحبان کسب و کاری هستند که ده‌ها و چه بسا صد‌ها نفر برای آن‌ها کار می‌کنند.

همه هفت تفاوت‌ بالا از این نکته کلیدی برمی‌خیزد که رییس بخش دولتی برخلاف همتای خود سرمایه‌گذار و مالک سیستمی که به او سپرده شده نیست، برای همین آنچه برای او می‌ماند، مسوولیتش و انگیزه‌هایش به طور معناداری متفاوت با رییس بخش خصوصی است.

منبع:فرارو



محل تبلیغ شما

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.