.
کار تو همه مهر و وفا بود رضا جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان
.
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصومه ی مظلومه، کجا بود رضا جان
.
بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان
.
تنها نه جگر، شمعصفت شد بدنت آب
کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان
.
تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا
بالای سرت نوحهسرا بود رضا جان
.
یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان
.
جان دادی و راحت شدی از زخم زبانها
این زهر، برای تو شفا بود رضا جان
.
از آتش این زهر، تن و جان تو میسوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان
.
روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سینه ی ما، سوز شما بود رضا جان
.
از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را
عمری درِ این خانه گدا بود رضا جان
.
غلامرضا سازگار
.