شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
.
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
.
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
.
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
.
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
.
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود
.
همصحبتی نداشت که در نیمههای شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
.
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
.
وقتی که از محاسن او میچکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود
.
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود
.
غلامرضا سازگار
.