شاهنشهي و شد نجفَت مركز شاهي
ايوان تو نور است و جهان جمله سياهي
.
گر پاي كسي در حرمت جاي بگيرد
از لطف خريدارشوي تو به نگاهي
.
من رعْيَتِ مُلك توام اي شاه ولايت
شاهي بنما و بده بر ما تو پناهي
.
ديوار حرم، سنگ حرم، صحن و سرايت
دل را ببرد تا به خدا، گر كه بخواهي
.
گر قسمت من بوسه به خاك نجف افتد
سخت است بيارم به حرم، بار گناهي
.
از دور اگر چشم من اُفتد به ضريحت
گويم كه بگردم به فداي تو الهي
.
گمگشته طوفان بلاها به سراغت
آيد نشود در دو جهان غرق تباهي
.
دريا مَثَلِ كوچك بحر كرم توست
مي ميرد اگر آب ننوشد لب ماهي
.
از كودكيام حب تو با شيره ي جان داد
مادر به اميدي كه كه شوم آنچه تو خواهي
.
يك عمر دلم را به تو بستم كه از آن رو
گويي بمن اي شاه، تو هم جزء سپاهي
.
سروده کمال مومنی
.